نوشته شده توسط : نازنین

 
من زیر باران ایستاده ام

 
و انتظار تو را می کشم

 
چتر روی سرم نیست

 
می خواهم قدم هایت را ، با تعداد قطره های باران شماره کنم

 
تو قبل از پایان باران میرسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می رسد؟!

 
مرا که ملالی نیست

 
حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم

 
نه از بوی یاس باران خورده خسته می شوم

 
نه از خاکی که باران ، غبار را از آن ربوده است...

 
هر وقت چلچله برایت نغمه ی دلتنگی خواند

 
و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا

 
من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم...



:: بازدید از این مطلب : 279
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 12 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نازنین

دلم گرفته...

دلم عجیب گرفته است !

به قول فروغ خیال می کنم میان این همه شب غروب مانده ام

میان این همه روز در سحر

میان اینهمه سطر در بوسه خیال می کنم

میان این همه باور کافر شده ام

و ...

از اینهمه حروف بی نصیب برای سرودن سطری از باران دلم گرفته

دلم به دردی نمی دانم چه و کجا گرفته است

و رفته رفته به لابه لای ترانه

نمی دانم کجا

نمی دانم کجای

و نمی دانم کدام تنها از میان این همه ندانستن دلتگی ام را هنوز به یاد دارم من

که عین بختک چسبیده است به من این لذیذ دلتنگی لعنتی . .

.

.

.

!




:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 12 مهر 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نازنین

این وبو خیلی دوس میدارم شما هم دوسش بدارید لطفا



:: بازدید از این مطلب : 285
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 113
|
مجموع امتیاز : 113
تاریخ انتشار : 12 مهر 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد